معنی قلعه فورگ

حل جدول

قلعه فورگ

قلعه ای تاریخی در شرق بیرجند


قلعه تاریخی در شرق بیرجند

قلعه فورگ

فرهنگ فارسی آزاد

قلعه

قَلْعَه، در تاریخ امر بطور خاص به «طبرسی» در مازندران و ایضاً به قلعه خواجو در نیریز و قلعه علی مردان در زنجان و قلعه ماه کو و قلعه چهریق و قلعه عکّا اطلاق شده است. قلاع دیگر نیز وجود دارد،

قَلعَه، کلات، دژ، قلعه، محوطه ای وسیع که با دیوار های محکم و برج و بارو محفوظ و محصور گردد (جمع: قِلاع، قُلُوع)،

فارسی به عربی

قلعه

حصن، ذخیره، قلعه

لغت نامه دهخدا

قلعه

قلعه. [ق َ ع َ] (اِخ) (دروازه ٔ قلعه) نام یکی از ده دروازه ٔ تبریز. رجوع به نزهه القلوب ص 76 شود.

قلعه. [ق َ ع َ] (اِخ) قَلَّه. برج و بارویی است به شکل دایره در صغد. دمشقی آرد: صغد حصنی است در کوه کنعان در سرزمین جرمق و در آنجا قریه ای بود و بجای آن این حصن بنا شد و آن را صغت یا صغد خوانند. در اینجا طایفه ای از فرنگیان بنام دلویه می زیستند. ملک ظاهر رکن الدین بیبرس صالحی آنان را محاصره و قلعه را فتح کرد و مردم آن را کشت و در میان آن برجی مدوّر بناکرد که ارتفاع آن 120 ذراع و قطر آن 70 ذراع بود. وآن را قله [قلعه] نامید. این قلعه از قلعه های عجیب بشمار میرود. رجوع به نخبهالدهر دمشقی ص 210 شود.

قلعه. [ق َ ع َ] (اِخ) یکی از چهارده معروفی است که در دامغان در سه فرسخی جنوبی چشمه علی قرار دارد. (مازندران و استرآباد رابینو ص 219).

قلعه. [ق َ ع َ] (اِخ) ده کوچکی است از دهستان اسفندآباد بخش قروه ٔ شهرستان سنندج. سکنه ٔآن 50 تن می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).

قلعه. [ق َ ع َ] (اِخ) ده کوچکی است از دهستان دلفارد بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت، واقع در 83هزارگزی جنوب خاوری ساردوئیه و سر راه مالرو جیرفت به ساردوئیه. سکنه ٔ آن 18 تن می باشد. مزرعه ٔ پیرمحمدی جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).

قلعه. [ق َ ع َ] (اِخ) دهی است از دهستان بناجو بخش بنات شهرستان مراغه، واقع در 10 هزارگزی جنوب بناب در مسیر راه ارابه رو بیناب به میاندوآب. موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن معتدل مالاریائی است. دارای 73 تن سکنه است. آب آن از رودخانه ٔ صوفی چای و چاه و محصول آن غلات، چغندر و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).

قلعه. [ق َ ع َ] (اِخ) دهی است از دهستان گوگان بخش خفر شهرستان جهرم، واقع در 15 هزارگزی جنوب باختر باب انار کنار راه فرعی گوگان به خفر. موقع جغرافیایی آن دامنه و هوای آن گرمسیری مالاریایی است.سکنه ٔ آن 76 تن است. آب آن از چشمه و محصول آن برنج، غلات، خرما، مرکبات و شغل اهالی زراعت و باغداری است. راه فرعی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).

قلعه. [ق َ ع َ] (اِخ) دهی است از دهستان مرحمت آباد بخش میاندوآب شهرستان مراغه، در 33 هزارگزی شمال باختری میاندوآب و 25 هزارگزی شمال شوسه ٔ میاندوآب به مهاباد و جلگه ٔ باطلاقی است. هوای معتدل مالاریائی دارد و دارای 40 تن سکنه است. آب آن از سیمین رود و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری، و صنایع دستی زنان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).

قلعه. [ق َ ع َ] (اِخ) دهی است جزء دهستان کاغذکنان بخش کاغذکنان شهرستان هروآباد، واقع در بیست هزار و پانصد گزی شمال آغ کند و 8500گزی شوسه ٔ هروآباد به میانه. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن معتدل است. دارای 29 تن سکنه است. آب آن از دو رشته چشمه و محصول آن غلات، حبوب و سردرختی و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان جاجیم بافی و گلیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).

فرهنگ معین

قلعه

(قَ عَ یا عِ) [ع. قلعه] (اِ.) دژ، حصار. ج. قلاع.

معادل ابجد

قلعه فورگ

511

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری